یاد آن روزی که در صفحه دلم شاه عشق بودی و با کیش رخت مات شدم
کیست که به روشنی عشق آرزوی نکند ؟اگر دلها به یاد همدیگر نلغزد
اگر دستها یکدیگر رو نفشارد اگر لبها بر روی یکدیگر نلغزد
اگر چشمها از شوق وصال نمناک نگردد اگر رویای خیالیست ما را فراموش کند
اگر شور و جذبه دلباختگی دلهای خسته ما را تنها گذارد
شعله ای زندگی خاموش می شود و پرنده های رنگارنگ هستی تاریک پذیر می گردد
اگر نسیم جان فضای آرزو را در قلوب بی نوایی ما پراکنده نسازد
عشق از دل ما می گریزد جان نیز از کالبدما میگریزد
اما تو می دانی هر چقدر از من دور باشی باز به یادت هستم
احد جان و هرشب کنار موجهای وحشی دریا فریاد می زنم که ای شب های تنهایی
هرگز فراموشت نمی کنم
نظرات شما عزیزان:
|